دروازهبانی که هنرمند بزرگی شد
تاریخ انتشار: ۳۰ آبان ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۴۴۷۳۴۹
رویای پسربچه مورد نظر ما این نبود که گُل بزند و از تشویق تماشاگران کیفش کوک شود. نه! ماجرا جور دیگری بود . او دلش میخواست دروازهبان باشد و به تنش پیچ و تاب بدهد و توپ را بگیرد که وارد دروازه نشود. این پسربچه که نامش علی رفیعی است، اما بعدتر یکی از مهمترین هنرمندان تئاتر کشور شد.
آنچه پیشرو دارید، گزارشی است درباره سالهای نوجوانی و جوانی علی رفیعی، هنرمند شناختهشده تئاتر که دهه ۳۰ برای تحصیل در رشته تربیت بدنی راهی پاریس شد ولی دهه ۵۰ به عنوان یکی از کارگردانان و مدرسان خوش ذوق تئاتر به کشورش بازگشت.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
این گزارش برگرفته از گفتگوی امید روحانی با علی رفیعی است که بهار سال ۱۳۷۸ در مجله «صحنه» منتشر شده است.
پسرک شیرین اصفهانی دو صفت عمده داشت؛ بلندپروازی و شیفتگی به زیبایی. به سبب شرایط خانواده به ناچار باید کار میکرد. در تابستانها بلال میفروخت و زمستانها شلغم ولی حتی در همان روزهای سخت هم آنچنان خوش لباس بود که کسی فکرش را نمیکرد این لباس با چه سختی بر قامت پسرک نشسته است.
سخت به ورزش علاقهمند بود ولی وقتی به استادیوم ورزشی اصفهان میرفت، بیش از آنکه فکرش به خود ورزش مشغول باشد، به چیزی دیگر فکر میکرد. با این حال دروازهبانی تیم فوتبال را انتخاب کرده بود. میدانید چرا؟ اصفهان دروازهبانی ارمنی به نام «کارلو» داشت . حرکات و ژستهایش برای گرفتن توپ آنچنان در چشم این پسربچه زیبا مینمود که او به صورت ناخودآگاه، دروازهبانی را انتخاب کرد. در یازده سالگی پشت دورازه مینشست و محو تماشای کارلو میشد با آن حرکات زیبایی که مثل باله بود. هرچند که کودک ۱۰ ساله تعریفی از باله نداشت ولی فقط کارلو و آن پیچ و تابهای تنش، جهشها و حرکاتش برای این پسربچه تماشایی بود:
به خانه میآمدم و با توپ پارچهای و کهنه پیچی که درست کرده بودم، میکوشیدم حرکات کارلو را تقلید کنم. در حیاط منزل باغچهای بود که از بس سایهگیر بود گیاهی در آن نمیرویید. همین باغچه خاکی، خوب جایی بود برای این کودک تا جلوی یک دروازه فرضی بایستد و از یکی از دوستانش بخواهد توپ پارچهای را برایش پرت کند تا او بشود عین «کارلو»، شیرجه بزند توی هوا. همه فکرش به دست آوردن زیبایی حجم بدن او بود در فضا. مهم نبود که دروازهبان خوبی بشود یا نه مهم این بود که حرکاتش زیبا باشد.
سالها گذشت و از دروازه فرضی رسید به دروازهبانی تیم جوان شاهینشهر و چون تنها راهش برای ادامه تحصیل، ورود به رشته تربیت بدنی بود، وارد دانشسرای تربیت بدنی شد . زمانی هم این دانشسرا را به پایان رساند، دروازهبان تیم شاهین و دروازهبان تیم اصفهان شده بود. در آن مقطع تنها شرط ادامه تحصیل، شاگرد اول شدن بود. برای این جوانک بلندپرواز، شاگرد اول شدن هیچ هم سخت نبود اما همان بلندپروازی سبب میشد به معلمیِ ورزش راضی نشود. سهم بیشتری از این زندگی میخواست. از آنجاکه بچه درسخوانی بود، شاگرد اول شد و توانست با کمکهزینهای که دریافت میکرد، وارد دانشگاه تهران شود.
اواسط دهه ۳۰ به هنگام تحصیلش در تهران اتفاق غریبی رخ داد: «روزی به اتفاق دوستی که هر دو به سینما بسیار علاقهمند بودیم و به اتفاق از کلاسهایی فرار میکردیم و به سینما میرفتیم، در خیابان شاهآباد، روزنامهمان را خریده بودیم، فیلمی را که باید میدیدیم، انتخاب کرده بودیم و قصد داشتیم به سینما برویم . در بستنی فروشی داشتیم بستنی میخوردیم تا بعد به سینما برویم که چشم من به یک عنوان در صفحه اول روزنامه افتاد: دستور داده شده بود تعدادی از جوانان ورزشکار بعد از کنکوری که در تهران برگزار میشود، به خارج از کشور اعزام شوند.»
همین شد که رفیقش، سینما و بستنی را رها کرد و شبانه به اصفهان بازگشت و مدارکش را برداشت تا در این کنکور شرکت کند و این چنین بود که برای تحصیلات عالیه در رشته تربیت بدنی پذیرفته شد. بین ۵ کشور حق انتخاب داشت؛ آمریکا، فرانسه، انگلیس، آلمان و شاید هم ایتالیا. با اینکه زبان انگلیسیاش بد نبود و چیزی از فرانسه و زبانش نمیدانست ولی شاید تماشای چند تصویر زیبا و خواندن چند رمان فرانسوی، کفه ترازو را به سمت این کشور سنگین کرد. تقریبا اواخر دهه ۳۰ بود که به فرانسه اعزام شد.
دو سال اول رشته تربیت بدنی را در پاریس خواند . در این مدت زندگی در این شهر، دریچههای تازهای برای او گشود. روزی به خودش نهیب زد چه میکنی؟! درست است که تو برای تحصیل ورزش آمدهای ولی قرار نیست که برگردی و معلم ورزش بشوی. دنبال فرصتی بود تا تربیت بدنی را رها کند ولی چون دیگران برای تحصیلش در این رشته ضمانتهایی داده بودند، این تغییر چندان هم آسان نبود.
با این حال نمیتوانست به مربیگیری ورزشی راضی شود. برایش کم بود، گفتیم که او بلندپرواز بود و زندگی که شوق او را برای خواستهای بیشتر دیده بود، راهی پیشرویش گذاشت: « در زمستان سال دوم دانشکده اتفاقی جادویی رخ داد. برای ورزش اسکی اعزام شده بودیم. در امتحان آخر رشته اسکی در کوههای آلپ به دنبال یک سقوط وحشتناک پای چپ من از چند نقطه شکست و عملا خورد شد. وقتی در بیمارستان چشم باز کردم، اولین احساسم خوشحالی بود از اینکه با این پای شکسته بهانه فرار را از رشته تربیت بدنی پیدا کرده بودم. پزشک بلافاصله مرا برای مدت یک سال از هر حرکتی معاف کرد... »
دیگر تحصیل در رشته تربیت بدنی به کارش نمیآمد. ولی این را هم میدانست که بورسیه را هم از دست میدهد. این همه با تلاش خود و رخ دادن اتفاقاتی دیگر از جمله آشنایی با دو دانشجوی ایرانی سرانجام توانست در رشته جامعهشناسی در دانشگاه سوربون تحصیل کند و شغلی به عنوان نگهبان شب برای خودش دست و پا کرد که کفاف زندگی دانشجویی را میداد. تا اینکه روزی در کافهای به همراه دوستش نشسته بود که «داریل زانوک»، مدیر کمپانی قرن بیستم به او پیشنهاد بازیگری در یک فیلم را داد. ولی علاقهای به بازیگری نداشت. دوست نداشت به دلیل چهرهاش بازیگر شود و بیدرنگ این پیشنهاد را رد کرد. طبیعتا رد کردن چنین پیشنهادی با شماتتهای دوستش همراه شد که به او نهیب میزد لیاقتش همان دربانی است و هرگز پیشرفتی نخواهد کرد. و این گونه بود که چند روز بعد به اصرار همان دوست با آنان تماس گرفت و از آنجاکه در ملاقاتهای بعدی معلوم شد ساخت فیلم ۸ ماهی به تعویق افتاده، برای شرکت در دوره آموزش بازیگری به «تئاتر ملی فرانسه» رفت و این سرآغاز ورودش به دنیای هنر بود.
علی رفیعی بعد از تحصیل در رشته دکترای تئاتر و سالها تجربهاندوزی در فرانسه سرانجام دهه ۵۰ به ایران بازگشت. او اولین مدیر مجموعه تئاتر شهر است که همزمان در دانشکده هنرهای زیبا نیز به تدریس پرداخته است.
او با حضور جمعی از دانشجویانش گروهی تشکیل داد و نمایشهایی به یاد ماندنی همچون «خاطرات و کابوسهای جامهدار از زندگی و قتل میرزا تقی خان امیرکبیر»«آنتیگونه»، «شیون و استغاثه پای دیوار بزرگ شهر»، «یک روز خاطره انگیز از زندگی دانشمند بزرگ وو»، «خاطرات سالهای شن»، «کلفتها»، «عروسی خون»، «جنایت و مکافات»، «رومئو و ژولیت»، «شازده احتجاب»، «در مصر برف نمیبارد»،«شکار روباه»،«یرما»، «خانه برناردا آلبا» و ... دارد و یکی از تاثیرگذارترین هنرمندان تئاتر ماست. در کارنامه هنری او ساخت فیلمهایی همچون «ماهیها عاشق میشوند» و «آقا یوسف» هم دیده میشود.
انتهای پیام
منبع: ایسنا
کلیدواژه: علی رفیعی رشته تربیت بدنی دروازه بانی برای تحصیل دروازه بان علی رفیعی سال ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۴۴۷۳۴۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
روایتی از هنرآفرینی هنرمندان نصفجهان در قطب عاشقی عالم، «کعبه»
اصفهان از گذشته تا کنون، زادگاه هنرمندان زیادی است که با ذوق و خلاقیت، توانستهاند در مسیر عقاید و آرمانهای خود زیباییهای زیادی پدید آوردند؛ آثاری که هر چقدر از خلق آنها بگذرد، باز هم تازه است و حرفهای زیادی برای گفتن دارد.
به گزارش خبرگزاری ایمنا، هنر، ارزشمندتر از طلاست و هنرمندان، کیمیاگرانیاند که به خوبی میتوانند با خلاقیت و ابتکار خود، آثاری پدید آوردند که آوازهاش در سراسر دنیا بپیچد؛ اصفهان نیز بهعنوان مهد فرهنگ و هنر، در دل خود فرزندانی پرورش داده که میراث دار فرهنگ، این سرمایه بزرگ ملی شدند؛ چه مرد باشند و چه زن؛ چه هنرمندانی که از نسلهای قدیم هستند و امروز، تجربیاتشان، توشه راه ماست و چه هنرمندان جوانتر که تلاش میکنند با حفظ اصالت و سنت، هنر را به دیدگان هدیه کنند.
رضا بدرالسماء یکی از هنرمندان بهنام نگارگری است که آوازه او فراتر از مرزها نیز پیچیده است که درباره یکی از تجارب متفاوت خود حین نگارگری اظهار میکند: در نزدیکت رین مکان به خانه خدا در حال طراحی بودم و این سعادتی برای من بود؛ نکته جالب اینکه وقتی چشمم به موج جمعیت که دور کعبه حرکت میکرد افتاد، دیدم که این گردش در آنجا به کل گردش عالم برمیگردد و احساس کردم که نگارگری هم از همین گردش دورانی به در خانه خدا اقتباس شده، در واقع در همه عالم و سلولها اینگونه است و همه به دور مبدایی است که از آن جدا شدند، حرکت میکنند تا به آن نزدیک شوند که همان از کثرت به وحدت رسیدن است.
وی ادامه میدهد: اثر «سرآغاز» همان خانه کعبه است که طواف حجاج، دور آن را با نقوش نقاشی ایرانی داریم؛ در واقع از نزدیک دیدم که هنرمندان چطور توانستند هنر نگارگری را خلق کنند و و دیدم که اقتباس آنها از گردش همین جاست.
عیدی بزرگی نصیب من شداین نگارگر اصفهانی همچنین درباره تجربه متفاوت خود در ابتدای سال خاطر نشان میکند: میخواستم سال را کنار شهدا آغاز کنم و همانجا عیدی خود را گرفتم؛ وقتی از تلویزیونهای نصب شده، پیام نوروزی رهبر انقلاب پخش میشد، اثر خود با نام «یا مقلب القلوب» را کنار ایشان دیدم و واقعاً حس خوبی داشتم؛ عیدی بزرگی نصیب ما شد که افتخار بزرگی بود، ما بارها به واسطه آثاری مثل شهدای منا که در راستای انقلاب، خلق شده چند باری خدمت رهبر انقلاب رسیدیم و ایشان هم هنر را دوست دارند و تاکید دارند با زبان هنر، انقلاب را بیشتر معرفی کنیم و مظلومیت فداییان اسلام از صدر اسلام و رشادتهایی که تا کنون داشتند را با هنر نشان دهیم.
آمنه بدرالسماء، از دیگر هنرمندان اصفهانی و فرزند رضا بدرالسماء اظهار میکند: علاقه زیادی به هنر داشتم با این حال زندگی من در کنار پدرم بی تأثیر نبوده زیرا غیر از تربیت پدرانه، مرا با دنیای هنر آشنا کرد؛ همچنین مادرم پشتوانه بزرگی برای من بود و بیش از اندازه تشویقم میکرد، همچنین مشکلات را طوری مدیریت میکرد تا پدرم در آرامش بتواند به کار خود برسد.
وی میافزاید: اخلاق هنرمندان باید بسیار لطیف، مهربان و پر از عشق باشد و معمولاً احساس خود را با اثر خود بیان میکنند؛ افتخار داشتم در کنار پدرم باشم و ایشان اینقدر بزرگمنشانه از اصالت و سنتهای ایرانی بودن، فرهنگ و اصفهان برای من گفتند که از بچگی، زیست هنرمندانه داشتیم.
این هنرمند ادامه میدهد: پدر خیلی علاقه داشتند که باید رسالت خود را به نوعی تمام کنیم و به من میگفتند که به عنوان یک بانوی هنرمند، باید فضای ذهنی خود در حالی که سنتها را حفظ میکنی، به تصویر بکشی، در عین حال با مخاطبی که همسن یا متعلق به نسل بعد از تو است ارتباط برقرار کنی.
مکتبی شایستهتر از اصفهان نیستاحمد مراتب، پیشکسوت آواز نیز در خصوص پیشینه موسیقی در اصفهان اظهار میکند: مکتب آواز اصفهان و شیوه یا سبک، هرکدام معانی و ترجمان خود را دارد و بسیار زمان میخواهد تا دربارهاش صحبت کنیم اما اگر قرار باشد روزی درباره آن حرف بزنیم، مکتبی شایستهتر از اصفهان نیست.
وی ادامه میدهد: اصفهان از دیرباز حرفی برای گفتن داشته و مفاخر بزرگی را به عرصه موسیقی ایران و خارج از ایران معرفی کردهاست؛ از زمان سید رحیم اصفهانی و شاگردان ایشان، مرحوم سید حسین ساعتساز، مرحوم حاج اصفهانی که استاد من هم بودند و که هرکدام ستاره درخشانی در فرهنگ و هنر و آواز اصفهان به حساب میآیند.
این پیشکسوت آواز خاطر نشان میکند: الان هم اساتید زیادی در اصفهان داریم که جزو برجستهترین استادان ایران هستند و در رشتهها گوناگون، چه آواز و چه ساز، فعالند؛ امیدواریم شایستگی این را داشته باشند که جا پای بزرگان بگذارند و عظمتی که اصفهان در فرهنگ و هنر، مخصوصاً موسیقی داشته است، حفظ و به آیندگان بسپارند.
تاج سر آواز ایرانمراتب با بیان اینکه اخلاقمداری برای یک هنرمند، بسیار مهم است، میگوید: استاد تاج، یکی از نوادر اساتیدی است که شخصیت اخلاقیاش با وجود اینکه پهلوان آواز بود، زبانزد بود؛ همین بود که شاگردان را به سوی خود جذب میکرد، از ۱۲ سالگی و مدت ۱۸ سال حتی در سفر، در رکاب او بودم و از حضورش استفاده کردم؛ اخلاق، منش و انسانیت او بزرگترین شایستگی او بود.
وی ادامه میدهد: بارها گفتهام که تاج، تاج سر آواز ایران بود اما بابت این تاج، از کسی باج نگرفت و هیچ تفاخری نداشت؛ من حتی یک غیبت از او نشنیدم و همه شاگردان شیفته اخلاق او بودند؛ اخلاق نیک با همه مردم، مسئله مهمی برای کسانی است که میخواهند در عرصه هنر ماندگار شوند.
پیشکسوت آواز خاطر نشان میکند: حدود ۲۰ سال قبل، در راستای آوازهای آئینی، تلاشهای زیادی صورت گرفت تا اذان و دعاها با لحن موسیقی ایرانی ادا شود، زیرا در قدیم افرادی که اذان گوش میکردند رادیو نداشتند که بخواهند از لحن عرب استفاده کنند و آقایان دماوندی، تاج از جمله افرادی هستند که در این عرصه صحبت کردند، همچنین سید جواد ذبیحی که دعاها و ادعیه را با آوازهای ایرانی خواند و این والاترین خدمت ایشان بود.
اذان گفتن در کعبه، به سبک شیعیانمراتب با اشاره به اینکه سال ۱۳۵۴ و عید غدیر، در حال خواندن اشعاری در حضور چندی از علما و اصفهانیها که مقابل خانه کلبه و ناودان طلا دور هم جمع میشدند بودم، ادامه میدهد: آن شب امام موسی صدر، مهمان شاه عربستان بود و در عین طواف صدای من را شنید، فردای آن روز از ایشان دعوت کردیم که به هتل ما بیاید و موقع رفتن گفت که فردا، تمام سلاطین و پادشاهان اسلامی وارد خانه کعبه میشوند و خانه خدا با گلاب قمصر اصفهان عطرآگین میشود، میخواهم صحبت کنم بر بام کعبه اذان بگویید؛ خلاصه که مسئولین، موافقت کردند و بعد از برنامهها از جمله قرائت قرآن توسط عبدالباسط، علی رغم تاکید بر ادامه اذان تا «اشهد ان محمد رسول الله»، به طریقه شیعیان و با «اشهد ان علیا ولی الله» اذان گفتم و این بالاترین افتخار من در تمام عمرم بود؛ جالب اینجاست که با توجه به شرایط عربستان، حتی یک نفر هم به این کار من اعتراض نکرد و این از عنایات الهی بود.
وی در پایان میگوید: امیدوارم نام اصفهان همانطور که شایسته است به عنوان یک کلان شهر و حتی جهان شهر، به افتخار و بزرگی برده شود.
به گزارش ایمنا، تکریم و معرفی هنرمندان، مخصوصاً دیار هنرخیز اصفهان، وظیفه همه ماست؛ هنرمندانی که در هر شرایطی، ذوق و هنر خود را حفظ و تلاش کردند تا به بهترین شکل ممکن، آن را به مردم هدیه کنند و این دیار کم ندارد از این بزرگمردان عرصه فرهنگ و هنر…
کد خبر 748629